بر اساس نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ بیش از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار خانوار از خانوارهای کشور توسط زنان سرپرستی می شود که رقمی حدود ۱۲٫۱ درصد کل خانوارهای کشور است این آمار نسبت به ۵ سال گذشته یعنی در سال ۱۳۸۵ بیشتر از ۹۰۰ هزار خانوار افزایش یافته است و به عبارت بهتر طی ۵ سال تعداد زنان سرپرست خانوار از حدود یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر به حدود ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر افزایش یافته است. بنا به اظهار رئیس سازمان بهزیستی کشور در حقیقت ۳۰ الی ۴۰ درصد تعداد زنان سرپرست خانوار در سال افزایش می یابد. موسوی چلک آمار طلاق در جامعه را عمده ترین دلیل افزایش تعداد زنان سرپرست خانوار دانست و پس از آن مرگ ومیرهای ناشی از تصادفات رانندگی و فوت طبیعی را به عنوان دومین و سومین دلیل افزایش تعداد زنان سرپرست خانوار اعلام کرد.
متاسفانه در جامعه ما زندگی زنان پس از ترک شوهر به دلیل فوت یا طلاق، غالبا با ابهامات و مخاطراتی روبرو است، از جمله: سرپرستی فرزندان به تنهایی و گاه به سختی، مشکلات اقتصادی، زندگی در تنهایی همراه با افسردگی و ناامیدی، همچنین نگرش غلط جامعه نسبت به زنان مطلقه و بیوه در نبود همسرانشان، آنان را در روابط اجتماعی و حضور در اجتماع با مشکلات عدیده ای روبرو می کند (ایروانی، ۱۳۹۰: ۱۱۹).
براساس سرشماری سال ۱۳۸۵، میزان سهم زنان در سرپرستی خانواده ها، ۴/۹ درصد بود، که این میزان در سال ۱۳۷۵، ۴/۸ درصد بوده و طی یک دهه از رشد یک درصدی برخوردار شده است. بنابراین، سالانه ۶۰ هزار زن در کشور بی سرپرست شده اند. ارقام مربوط به ساختار سنی این گروه از زنان، حاکی از آن است که حدود ۲۶ درصد از آن ها در گروه سنی ۲۵ تا ۴۴ سال، ۳۸ درصد بین ۴۵ تا ۶۴ سال و۳۲ درصد نیز بین ۶۵ ساله و بالاتر قرار دارند. به بیان دیگر، هر چه سن زنان افزایش می یابد، احتمال قرار گرفتن آن ها بین گروه زنان سرپرست خانوار بیشتر می شود (ایروانی، ۱۳۹۰: ۱۲۰).
با توجه به این که در سال های اخیر با روند در حال رشد شمار زنان سرپرست خانوار مواجه بوده ایم (که یکی از مهم ترین دلایل آن افزایش آمار طلاق بوده است) نگاه ویژه به مسائل و مشکلات آن ها امری ضروری و لازم است و به دلیل اینکه زنان سرپرست خانوار اکثرا با فرزند خود زندگی می کنند و تحقیقات بسیار ناچیزی درمورد این قشر جامعه به عمل آمده است، هدف یادداشت حاضر بررسی و نگاهی به مشکلاتی است که این زنان در زندگی خود با آن دست و پنجه نرم می کنند.
از سال ۲۰۰۰ میلادی که شاخص های سلامت اجتماعی در دنیا مطرح شد، دیگر برای مسائل اجتماعی، سراغ بحث بیماری روانی نمی رویم و آن ها را بعد بیماری اجتماعی بررسی می کنیم؛ مثلا فردی که اعتیاد به مواد مخدر دارد احتمالا به علت این است که سلامت اجتماعی او دچار مشکل شده است، یا اگر طلاقی اتفاق می افتد می توان گفت که احتمالا سلامت اجتماعی خانواده مشکل دارد و با توجه به این که تنها مددکاران اجتماعی دانش و مهارت های مربوط به سلامت اجتماعی را دارند از سال ۲۰۰۰ میلادی مددکار اجتماعی به عنوان مسئول سلامت اجتماعی افراد معرفی شدند (سام آرام، ۱۳۸۶: ۱۰). از آن جایی که فرزندان طلاق حتما با مشکلات فراوانی روبرو هستند و در طی بزرگ شدن خود پدری نمی بینند و از این مفهوم چیزی در ذهن خود ندارند لذا بررسی این مبحث ضروری می نماید.
از آن جایی که فرزندان این خانوارها دوران مهم و حیاتی زندگی خود را در نبود همسرشان سپری می کنند اقدامات مددکارانه ای می طلبد.
خانواده اساسی ترین نهاد جامعه پذیر کردن کودکان به ویژه در اولین سال های حساس زندگی کودک است. خانواده تحت شرایط صحیح کودکان را آماده می سازد تا توانایی های بالقوه خود را شناسایی کنند و به عنوان افراد بالغ نقش های سودمندی را در جامعه به عهده گیرند. طبیعی است که خانواده در طی نخستین سال های زندگی کودک بر اساس تماس نزدیک و دائمی با او نقش قابل ملاحظه ای در شکل گیری شخصیت و رفتار وی دارد. محیط گرم و دوستانه خانواده که در آن پدر و مادر و اعضای دیگر خانواده دارای روابط خوب و صمیمانه ای هستند، معمولا کودکانی سالم و دارای شخصیتی مثبت و فعال بار می آورند که بازتاب عشق خانوادگی را به صورت کار و کمک به دیگران نشان می دهند. برعکس خانواده از هم پاشیده و زندگی در محیط های آلوده و منحرف کننده، عدم مراقبت دقیق والدین و بی توجهی آنان به امر تعلیم و تربیت فرزندانشان اساس کجروی و عدم سلامت اجتماعی را در بزرگسالی پایه گذاری می کند. در نتیجه پژوهشی که از ۸۰۰ کودک بزهکار به عمل آمد، معلوم شد که ۶۵% آن ها مادرانشان طلاق گرفته و یا درحال جدایی بوده اند (روحی، ۱۳۸۸: ۵۳).
مددکاران اجتماعی با نقش حمایتی که ایفا می کنند می توانند مثل یک ضربه گیر عمل کنند و نقش مهم و وموثری را در سلامت جسمی، روانی و اجتماعی فرزندان ایفا کنند. خدماتی مثل مشاوره تلفنی، بازدید از منزل، جذب خیرین برای حمایت های مالی در آن شرایطی که منابع مالی خانواده رو به اتمام می رود و … در کل حمایت اجتماعی می تواند همانند یک ضربه گیر عمل نماید.
آسیبهای اجتماعی در اشکال و انواع مختلفش، پیامدهای متعددِ خاص و مختلفی (متناسب با شدت و ضعف آن) بر پیکره اجتماع خواهد داشت و در واقع شالوده پنهان و زیر پوستی مبحث بزرگی همچون افزایش زنان سرپرست خانواده و خصوصا کاهش سن این بخش از جامعه هدف بدلایل مختلف اجتماعی، بحران پدری است که بر جمعیت قابل توجهی از فرزندان این بخش از جامعه هدف سایه افکنده است. جمعیت فاقد پدر، جمعیتی محروم از پدر و دچار خلاء بزرگی عاطفی فقدان پدر، فاقد کمترین ذهنیتی از پدر و ذره ذره جزییات مهرِ پدری.
بحران پدری آنقدر اهمیت دارد که امروز پژوهشکده های بزرگ اطلاعات اجتماعی دنیا به اهمیت ابعاد گسترده عواقب ناشی از آن پی برده اند و با ارائه ارقام و آمار و اطلاعات مهمی از جنبه های مختلف گسترش بی مسوولیتی های اجتماعی، نامهربانی های اجتماعی، بی تفاوتی های عمیق عاطفی و اجتماعیِ ناشی از چنین کمبودها و خلاء هایی به دولت ها، حساس سازی نموده اند و متعاقباً دولتها نیز درصدد حل و رفع این بحران به اشکال مختلفی متناسب با زمینه های فرهنگی– اجتماعی برآمده اند و تصمیم سازی ها و برنامه ریزیهای هدفمندی داشته اند. بطوریکه در برخی از کشورها موسساتی را صرفاً با کاربری ارائه خدماتِ عاطفیِ پدری برای فرزندانِ زنانِ فاقد همسر راه اندازی و تأسیس نموده اند تا با تزریق هر چند غیرواقعی و ساختگی مهر پدری به چنین خانواده هایی، سطوح مختلف تخریبِ عاطفیِ پنهانِ درون خانوادگی را تحت کنترل در آورده و به حالت تعادل در آورند.
هدف از نگارشِ این یادداشت مشترک، پررنگ ساختن اهمیت مبحثِ مهمِ بحران پدری و آگاهسازی نسبت به گسترش این آسیب پنهانِ نوپدید اجتماعی در جامعه امروز ایران است.
مسلماً طراحی مُدلهای مختلف حل این بحران، در وهله اول منوطِ به توجه و باور مسوولین سازمانها و نهادهای اجتماعی نسبت به اهمیت این پدیده نوظهور اجتماعی و متعاقباً، مستلزم یک خِرد جمعیِ قوی در جهت شناسایی دقیق ابعاد این آسیب در جامعه ایران و ارائه راهکارهای اساسی و متناسب سازی شده بومی در جهت حل و رفع و کنترل این بحران برای جامعه ما که برخوردار از یک پوسته قطور و غنیِ فرهنگی، مذهبی و اجتماعی است می باشد.
هما صدری | مددکار اجتماعی و جامعه شناس
جواد طلسچی یکتا | مددکار اجتماعی